در سال هاي پيش از انقلاب، تعدادي از قاچاقچيان دستگير مي شوند و مواد مخدر به دست آمده به جاي سوزانده شدن در زير خاك جاسازي مي شود. نقشه محل دفن مواد مخدر در چهار قسمت بين تيمسار عضدي و سه تن ديگر از دست اندركاران رژيم تقسيم مي شود، تا هيچ يك از آن ها به تنهايي نتواند به مواد مخدر دسترسي پيدا كند. تيمسار عضدي كه پس از انقلاب از كشور گريخته، براي يافتن سه تكه كامل كننده نقشه وارد كشور مي شود و يك قاچاقچي بين المللي اسلحه را نيز با خود مي آورد تا در ازاي تحويل مواد مخدر از او اسلحه بگيرد. به دستور تيمسار، دستيارش گرگين دو نفراز صاحبان نقشه را مي كشد. براي يافتن صاحب تكه آخر نقشه كه يك عتيقه فروش است منصور جوان بي كاري كه از طريق يك معتاد به باند تيمسار عضدي معرفي شده، استخدام مي شود. منصور قبلاً شاگرد مرد عتيقه فروش بوده و به اتهام سرقت از صندوق مغازه به زندان رفته، اما با وساطت سرگرد فرزين آزاد شده تا از اين پس زندگي آرامي را در پيش گيرد. او به مغازه عتيقه فروش مي رود؛ ولي نه تنها نقشه را نمي يابد، بلكه با جسد عتيقه فروش نيز رو به رو مي شود. او عروسكي را كه حاوي نقشه است، ندانسته برمي دارد و براي دختر خردسالش به خانه مي برد. سرگرد فرزين كه به خانه منصور آمده، نقشه را داخل عروسك پيدا مي كند. اما از آن جا كه افراد تيمسار عضدي همسر و فرزند منصور را گروگان گرفته اند، كاري از او برنمي آيد. منصور به خانه تيمسار عضدي مي رود و خودش هم در آن جا گرفتار مي شود. به دستور سرگرد فرزين ـ كه مي خواهد تا پيدا كردن مواد مخدر صبر كند و براي دستگيري قاچاقيان اقدامي نكند ـ منصور تكه كامل كننده نقشه را به تيمسار عضدي مي دهد و براي جلب اعتماد او، با فشنگ مشقي به سرگرد فرزين شليك مي كند. تيمسار با افرادش به همراه منصور براي بيرون آوردن مواد مخدر و مبادله آن با اسلحه به محل اختفاي مواد مخدر مي روند. در حين مبادله، گرگين كه از خيانت منصور آگاه شده، ابتدا تيمسار عضدي را مجروح مي كند؛ اما هنگام شليك به منصور توسط سرگرد فرزين هدف قرار مي گيرد. ديگر افراد نيروي انتظامي نيز سر مي رسند و ماجرا با دستگيري قاچاقچيان به پايان مي رسد.
|