رضا نوجواني است كه نزد مادربزرگ مادري و پدرش زندگي مي كند. رضا و دختر دايي اش مونا، دل به هم مي بندند ولي اين وضع خانواده ها را دچار نگراني مي كند و رضا و مونا از طرف خانواده هايشان توبيخ مي شوند. اختلاف ها بالا مي گيرد. در اين بين دوستي مشترك تصميم مي گيرد كه با دعوت دو خانواده به ويلاي خود مجال بيان ناگفته ها را به آن ها بدهد. سرانجام خانواده ها تصميم مي گيرند دست از سخت گيري بردارند.
|