نوري كه قبلاً از همسرش مهري جدا شده، بار ديگر با او ازدواج مي كند. آنها در كارخانه رنگ سازي شان نصف به نصف شريكند. از طرفي حيدر نگهبان كارخانه، كه به دروغ طي نامه هايي به دخترش در آمريكا، خود را مديرعامل معرفي كرده، با شنيدن خبر ورود دخترش بي بي گل و شوهر او اسدي به ايران، بيمار مي شود. نوري و مهري به همراه خواهر نوري، تصميم مي گيرند به طور موقت، حيدر را به عنوان مديرعامل به دختر و دامادش معرفي كنند. ماجرا به خوبي پيش مي رود تا آن كه ميرزايي حسابدار كارخانه، خبر ورشكستگي كارخانه را پيش مي كشد. نوري و مهري براي جلوگيري از ورشكستگي، تصميم به فروش كارخانه مي گيرند و بي بي گل و اسدي، براي خريد كارخانه اظهار تمايل مي كنند. اما روزي كه قرار است معامله صورت بگيرد، ميرزايي كه از رفتارش پشيمان شده، اعتراف مي كند كه به قصد خريد كارخانه اظهار تمايل مي كنند. اما روزي كه قرار است معامله صورت بگيرد، ميرزايي كه از رفتارش پشيمان شده، اعتراف مي كند كه به قصد خريد كارخانه، به عمد صورت هاي مالي را دستكاري كرده است. بي بي گل و اسدي كه از طريق ميرزايي شغل اصلي حيدر را فهميده اند، تصميم مي گيرند در ايران ماندگار شوند و نيمي از سهم كارخانه را از نوري و مهري بخرند.
|