اسماعيل هر روز همراه دوستانش از روي لوله هاي نفت، فاصله بين روستا تا مدرسه را طي مي كند. اين در حالي است كه مادرش زندگي او و دو خواهرش را در غياب پدر كه براي يافتن شغل بهتر راهي كشورهاي جنوب خليج فارس شده است به سختي و در تنگدستي اداره مي كند. مادر اسماعيل براي كسب معاش و هزينه هاي زندگي به هر كاري از جمله جمع آوري نفت سياه به طور قاچاق دست مي زند تا ضمناً بدهي هاي شوهرش را به نزول خواري به نام خيرالله بپردازد و تنها سرمايه شان يعني يك الاغ كور را از گرو درآورد. اسماعيل نيز در اين راه ياري رسان اوست و از گل فروشي گرفته تا شرط بندي با دوستان هم مدرسه اي اش را پيشه مي كند تا بخشي از هزينه هاي خانواده را به عهده بگيرد. اما واگذاري منزل به خيرالله جهت پرداخت مانده بدهي پدر از سوي مادر و كوچ خانواده باعث مي شود كه اسماعيل براي پرداخت اين بدهي سخت به تكاپو بيافتد و در جريان يك شرط بندي از روي لوله هاي نفت يك دره عميق گذر كند. سرانجام او موفق از اين ميدان بيرون مي آيد.
|