عسل دختر سيزده ساله اي كه در شهرستان زندگي مي كند، همراه با رضا پسر همسن و سالش كه به او علاقهمند است، به تهران مي گريزد. مريم مادر عسل كه معلم است براي يافتن عسل راهي تهران مي شود و با كمك دوستش كه مهماندار هواپيماست در جستوجوي اوست. مريم كه رد رضا را پيدا كرده، وقتي به محل كارش مي رود مي فهمد كه رضا درگير كارهاي قاچاق و فعلاً متواري است و بر سر پول هم با صاحبكارش مصيب مشكل دارد. مصيب در قبال پول رضا قول مي دهد كه او و عسل را راهي تركيه كند. از سويي مريم از طريق مجيد يكي از دوستان رضا مخفي گاه مصيب را پيدا مي كند. رضا پي مي برد كه مصيب نه تنها پول او را نمي دهد بلكه مورد ضرب و شتم عوامل او هم قرار مي گيرد. زني كاسب، عسل را گول مي زند و او را با خود به خانه اش مي برد تا با گروهي از دختران روانه كشورهاي عربي شوند. عسل كه پي به نيت آنها برده، مي گريزد و درمي يابد كه مادرش براي يافتن او به تهران آمده و سعي مي كند پيدايش كند. مريم كه به محل اقامت مصيب رفته در خطر كشته شدن است اما پليس سر مي رسد و او نجات پيدا مي كند. سرانجام عسل با مادرش راهي شهرشان مي شود.
|