اتي (احترام) كه خانواده اي فقير دارد و از خانه گريخته، همراه با دوستانش خانه اي اجاره كرده، كه اجاره آن را نپرداخته و صاحبخانه قصد دارد آنها را بيرون كند. جهانگير كه در يك بوتيك كار مي كند، به بهانه دادن شلوار مورد علاقه اتي به او، سعي مي كند كه به او كمك كند. جهان فهميده كه اتي دختري ساده دل و گيج است و فرار او به تهران و سرگردانياش او را دچار آسيب و خطر خواهد ساخت. از طرفي جهان كه با دوستانش در خانه اي مجردي زندگي مي كنند، هر كدام مشكلات خودشان را دارند. قضيه برداشتن شلوار توسط جهان از بوتيك لو مي رود و شاپوري، صاحب بوتيك او را اخراج مي كند، اما مدتي بعد، او كه درگير مشكلاتي است دوباره سراغ جهانگير را مي گيرد و مي خواهد او را درگير كارهاي خلاف خود كند. اما جهانگير اعتقادات خودش را دارد. جهان به رغم علاقه اش به اتي اما به خاطر فقري كه درگير آن است و همين طور رؤياهايي كه دختر دارد، از احساس خود چيزي به او نمي گويد، اما به هر بهانه دوست دارد به او كمك كند پس تصميم مي گيرد ابتدا دنداندرد او را معالجه كند، اما زمان مداوا و جراحي دندان اتي، خانواده دختر سر مي رسند و او را با فحش و كتك و دشنام به خانه مي برند. دوستان جهانگير با اينكه هنوز مشكل هيچ كدامشان حل نشده، اما خود را براي عروسي يكي از همخانههايشان ـ داوود با دختري به نام مهري آماده مي كنند. جهانگير كه نگران سرنوشت اتي است با آدرسي كه از خانه او دارد به سراغش مي رود اما محسن برادر كوچك اتي به جهان مي گويد كه اتي پول ها را برداشته و دوباره از خانه گريخته و قصد داشته به جايي دور برود. جهان كوله اي كه از اتي به جا مانده همراه با شيشه گلاب و يك بسته شمع را از محسن مي خرد و خيلي اتفاقي از تقويم كوچك اتي پي مي برد كه او نشاني شاپوري را يادداشت كرده و احتمالاً به سراغ او رفته. جهان از رفتن به مراسم ازدواج داوود منصرف مي شود و به منزل شاپوري مي رود شاپوري به او مي گويد كه اتي آنجا بوده. جهانگير كه پي برده شاپوري چه بلايي سر اتي آورده، با شاپوري درگير مي شود و با همان شيشه گلاب، او را مي كشد. در حالي كه مراسم ازدواج داوود است و همه منتظر جهان هستند، جهان زخمي و با صورتي خونين وارد آسانسور مي شود و دكمه طبقه پايين را فشار مي دهد.
|