مادر مهندس پيرزاد در مكالمه ي تلفني با هما متوجه مي شود كه او از همسرش پژمان جدا شده، به هما اطلاع داده مي شود پسرش بهزاد در درگيري هاي دانشجويي دستگير شده و او راه چاره اي را جست و جو مي كند. پژمان به همراه پسرش سپنتا و زني به نام بيتا عازم شمال است. سيما خواهر هما كه كارشناس محيط زيست است در سفر كاري به سر مي برد و مهندس پيرزاد با برادرش به شكار مشغول است. واكنش سيما در قبال دستگيري بهزاد، واداشتن هما به تماس با پژمان است. تماس تلفني ميان هما و پژمان، سفر او را ناتمام مي گذارد و او به همراه بيتا و سپنتا به تهران بازمي گردند. مهندس پيرزاد كه به هما تمايل دارد، سعي مي كند به هر بهانه اعتماد و توجه او را جلب كند، اما واكنش جدي هما و پيش كشيدن موضوع همسر پيرزاد كه در كانادا زندگي مي كند، باعث ختم غائله مي شود. سيما در آستانه ي ازدواج با سعيد قرار دارد و بيش از همه به هما نزديك است. پگاه كه ادعا مي كند دوست و همكلاسي بهزاد است با هما تماس مي گيرد و برايش شعر مي خواند. هما در بحران موجود، با شيرين تماس مي گيرد تا از نفوذ شوهرش براي آزادي بهزاد استفاده كند. شيرين ناگهان خبردار مي شود كه پسرش در يك آرايشگاه دستگير شده، از اين رو با هما تماس مي گيرد و از او مي خواهد كه از طريق مادرش اقدام كند. مادر هما كه او و سيما را طرد كرده، با بي تفاوتي از موضوع مي گذرد و هما كه از نيت مهندس پيرزاد آگاه است، مجبور مي شود از اعتبار او براي آزادي بهزاد استفاده كند. بيتا در اقدامي ناگهاني با هما تلفني صحبت مي كند و با او قرار مي گذارد تا به واسطه ي يكي از آشناهايش زمينه ي آزادي بهزاد را فراهم كند. پيش از اين ديدار، سرنشين ديوانه ي يك موتور سيكلت، گوشي هما را مي ربايد و بيتا را مضروب مي كند. در پايان پژمان كه از رابطه ي هما و بيتا آگاه شده با دوست پزشكش تماس مي گيرد تا به ياري هما بشتابد كه در بيمارستان بستري است.
|