حبيب هيزم شكن و كشتي گير جواني است كه بشيرخان و افرادش با او درگيري دارند. حبيب در مراسم كشتي محلي با بلور و حسين غول مي رود و به مقام قهرماني مي رسد و براي انجام مسابقه اي به مشهد سفر مي كند. قبل از شروع مسابقه به زيارتگاه مي رود و به پيرزني برمي خورد كه آرزو دارد پسرش كيوان در مسابقه كشتي پيروز شود تا در نزد خانواده ي نامزدش احساس سرافكندگي نكند. روز مسابقه حبيب شكست مي خورد و از دليل شكستش فقط مادر كيوان اطلاع دارد كه او را مي ستايد. دوستان حبيب به تصور اين كه او در ازاي پول مسابقه را باخته است او را از خود مي رانند. حبيب به زادگاهش باز مي گردد و در آن جا متهم مي شود كه از لاله دختر نابينايي هتك حرمت كرده است. اهالي روستا و نامزدش ستاره او را سرزنش و سنگسار مي كنند. پيرزن كه به بي گناهي حبيب ايمان دارد با فرزندش و بلور به زادگاه حبيب مي روند و از حبيب دفاع مي كنند. لاله با شنيدن صداي بشيرخان او را به عنوان متجاوز معرفي مي كند. بشير و افرادش دستگير مي شوند و در مسابقه اي ديگر بين حبيب و كيوان، حبيب پيروز مي شود.
|