جوان كارگري براي شكايت از سرپرست كارخانه اي كه در آن كار مي كند از اصفهان به تهران آمده و به خانه ي صاحب كارخانه مي رود. دختر صاحب كارخانه كه با نامزدش اختلاف پيدا كرده، او را به عنوان نامزد جديد خود معرفي مي كند. نامزد قبلي دختر نيز به تلافي اين كار دختر، با دختر ديگري قرار ازدواج مي گذارد. در اين حال جوان كارگر توطئه اي را عليه دختر مرد ثروتمند كشف مي كند و با فداكاري او را نجات مي دهد و پدر دختر موافقت مي كند كه با دخترش ازدواج كند.
|