كودك به خاطر جدايي مادر و پدرش سرگردان و معاشر افراد ناباب شده و به قمار روي مي كند. او بعدها به طور ناشناس وارد خانه ي مادرش مي شود كه شوهري قمارباز دارد. در آنجا علاقه اي فيمابين او و دختر مادرش به وجود مي آيد. اما جوان در ماجراهايي همه ي هستي خود را از دست مي دهد و وقتي نااميد و مأيوس دست از زندگي شسته است مادرش او را شناخته و از آن پس زندگي تازه اي را در كنار هم آغاز مي كنند.
|