سعيد در زندان براي همبندهايش تعريف مي كند كه او متهم به قتلي است كه همه را در خواب و كابوس ديده است: يك روز صبح از خواب بيدار شده و با ديدن علائمي ترديد مي كند كه خوابش واقعيت داشته است. او ابتدا موضوع را به نامزدش پري و سپس ناصر، شوهر خواهرش، كه مأمور آگاهي است، اطلاع مي دهد. روزي كه هوا توفاني سعيد اتومبيل شوهرخواهرش را به ويلائي هدايت مي كند كه در كابوس ديده بوده است. ناصر با ديدن نشانه هايي متوجه درگيري و قتل در آن خانه مي شود، و چند روز بعد به كمك رئيس خود نقشه اي طرح مي كنند كه سعيد را به ويلا بفرستد و خود با كار گذاشتن ميكروفن ماجرا را پي بگيرند. آقاي جوهري، موسوم به الماس پور، با سعيد تماس مي گيرد و از گفت و گوي آن دو روشن مي شود كه شبي الماس پور، سعيد را هيپنوتيزم كرده و او را واداشته است كه همسر او و فاسقش محمود شرافت پور را به قتل برساند. سعيد با چاقو محمود را از پا درآورده و زن كه گريخته است با اتومبيل خود الماس پور زير گرفته شده است. الماس پور با شرح اين ماجرا دوباره در صدد هيپنوتيزم كردن سعيد برمي آيد كه با مداخله ي مأموران آگاهي دستگير مي شود. سعيد براي ادامه ي تحقيقات مدتي را در زندان مي گذراند و پس از آزادي با نامزدش پاي سفره عقد مي نشيند.
|