زني براي تصاحب ثروت شوهرش، كه رئيس كارخانه است، درصدد قتل نادختري اش، پروين برمي آيد. حميد و احمد، كه كارگر كارخانه ي پدر پروين هستند، او را نجات مي دهند. حميد، كه خود را جوان متمولي معرفي كرده، به تدريج به پروين علاقه مند مي شود. پس از روشن شدن موضوع آن دو ازدواج مي كنند. پروين اهل شب زنده داري و عيش و طرب است، و پرويز، كه خود را جواني تحصيل كرده معرفي مي كند، قصد اغفال پروين را دارد، حميد كه فقط به واسطه ي دخترش مريم به زندگي اميدوار است پس از گلاويز شدن با پرويز همراه دخترش همسرش را ترك مي كند، و به رانندگي و مسافركشي رو مي آورد. او دوچرخه سواري را با اتومبيل زير مي گيرد و به زندان مي افتد. يك زن و احمد، كه پس از جداشدن از حميد با بستني فروشي گذران مي كند، از مريم مراقبت مي كنند. پس از پنج سال حميد به دليل كوشش هاي احمد و دخترش از زندان مرخص مي شود. احمد پروين را به ديدار حميد مي برد، و پروين، كه متنبه شده از حميد تقاضا مي كند اجازه بدهد در كنار او و فرزندش زندگي كند. حميد ابتدا مخالفت مي كند، اما بالاخره به خواست دخترش مي پذيرد كه پروين در كنار آنها زندگي جديدي را آغاز كند.
|