گروهي سارق مورد هجوم پليس قرار مي گيرد و يكي از آن ها به گلوله ي رضا كشته مي شود. اعضاي گروه، دو برادر: چنگيز و منصور و رضا به مخفي گاهشان پناه مي برند. منصور مخالف ادامه ي همكاري با گروه است، اما چنگيز مي خواهد كه او در آخرين عمليات، حمله به اتومبيل حامل دستمزد كارگران يك كارخانه، شركت كند. سارقان با همكاري مينا نقشه ي خود را عملي مي كنند، اما منصور زخمي مي شود. آنها از دست پليس مي گريزند و به ويلاي پرت افتاده مردي به نام سهيل پناه مي برند، و مهري، همسر سهيل، و دختر كوچكشان ژاله را به گروگان مي گيرند. سهيل پزشكي را با تهديد چنگيز براي مداواي برادر او به ويلا مي آورد. در اين اثنا رضا مينا را از پا درمي آورد تا خود به تنهايي پول ها را بربايد. اما حضور پليس مانع فرار رضا مي شود. چنگيز و رضا ژاله را گروگان مي گيرند و مي گريزند و سهيل به تعقيب آنها مي پردازد. منصور خود را تسليم مي كند، و با اقدام پليس رضا كشته و چنگيز تسليم مي شود.
|