امين و افرادش، كه در كار قاچاق مشروبات الكي هستند، رهبر يكي از گروه هاي رقيب را كه مدير كافه ي مرواريد است از پا درمي آورند. فرهاد و سيروس، كه در كافه ي مرواريد كار مي كنند، شاهد قتل هستند، آن دو از ترس امين و افرادش مي گريزند و در هيئتي زنانه با نام هاي ژاله و ژيلا با دوستان عسل، دختر امين، و مادرشان خانم البرز به متل قو مي روند. فرهاد و سيروس هر دو به عسل علاقه مند مي شوند، اما عسل به سيروس تمايل نشان مي دهد. امين و افرادش نيز از دست پليس به ويلاي متل قو پناه مي برند. امين به ژاله و و فرامرزخان در لباس تاجري هندي، به ژيلا ابراز علاقه مي كنند. اما با روشن شدن هويت ژيلا و ژاله امين و افرادش به تعقيب آن دو مي پردازند و با مداخله ي پليس دستگير مي شوند.
|