راننده اي جوان و خواهرش كه در كاباره اي آواز مي خواند تلاش مي كنند پولي به دست آورده و برادر افليجشان را معالجه كنند. راننده در حادثه اي با زن جواني آشنا شده و تدريجاً هر دو شيفته ي هم مي شوند. ولي وقتي راننده پي مي برد كه دختر از خانواده ي متمولي است چون امكان ازدواجش را با دختر بعيد مي بيند تركش مي كند. اما بعد وقتي درمي يابد كه او ترتيب معالجه ي برادش را داده است خود به دنبالش مي رود.
|