گرگين براي تصاحب ثروت عمويش در صدد قتل عمو و دختر عمويش سپيده برمي آيد. بهرام، پسرخاله و نامزد سپيده، از او مراقبت مي كند، و توطئه هاي گرگين و دوستش محسن را خنثي مي كند. بالاخره آنها موفق مي شوند پدر سپيده را به قتل برسانند، و خود دختر فلج مي شود. پزشكان بر اين عقيده اند كه بر اثر يك شوك ممكن است دختر سلامت خود را بازيابد. از آن پس دختر گرفتار وهم و هراسي مي شود كه بهرام با همكاري پدر و مادرش براي او ايجاد مي كنند. روزي سپيده با جسد پدر بهرام مواجه مي شود. همان موقع گرگين و محسن سر مي رسند و در لحظه اي كه قصد جان سپيده را دارند با واكنش پدر بهرام و بعد خود بهرام مواجه مي شود. در نتيجه ي وقوع اين حادثه، كه جان سپيده را به خطر مي اندازد، او سلامت خود را بازمي يابد و متوجه مي شود كه نامزدش به دليل علاقه اي كه به او داشته با همكاري والدينش با صحنه سازي او را دچار اوهام كرده تا با ايجاد شوك سلامتي اش را بازيابد. در آخرين لحظه گرگين سپيده را مي ربايد و بهرام و پليس به تعقيب او مي پردازند. گرگين كشته مي شود و سپيده و بهرام مي روند تا زندگي جديدي را آغاز كنند.
|