زري دوست قديمي اش محمود را مي بيند و به رستوران حسن ريزه مي روند. شوهر زري، فرزين، مايل است كه آنها صاحب فرزند شوند، اما زري خواست شوهر را اجابت نمي كند. فرزين، كه مدير يك شركت است، براي ملاقات با خبرنگاري به رستوران مي رود و حسن ريزه مي گويد كه لحظه اي پيش همسرش با مردي در رستوران بوده است. زري موضوع را از شوهرش پنهان مي كند، و فرزين خانه را ترك مي كند و به پاريس مي رود. در غيبت او هيبت علي، مباشر خانه، و محمود و همسرش مريم به زري پيشنهاد مي كنند كه او براي جلب رضايت فرزين يك بچه از پرورشگاه به خانه بياورد و وانمود مي كند بچه دار شده است. خبر را به فرزين مي دهند، و او بازمي گردد. محمود كه موفق به گرفتن بچه از پرورشگاه نشده كوتوله اي را از خيابان مي آورد و به جاي بچه به فرزين نشان مي دهند. رفتار كوتوله موجب مي شود كه فرزين از هوش برود. سپس آنها بچه اي را از پرورشگاه مي آورند و به فرزين نشان مي دهند، اما مادر بچه سرمي رسد و ماجرا بر فرزين روشن مي شود.
|