جواني به دختر لال آسيابان ده تجاوز مي كند و دختر صاحب فرزندي مي شود. چندي بعد جوان با دختر كدخدا ازدواج مي كند، اما او نازا است. به همين جهت جوان به سراغ دختر لال مي رود تا فرزندش را بگيرد. دختر كه تحت حمايت پزشك دهكده است از دادن بچه خودداري مي كند. جوان بچه را مي دزدد. دختر، جوان را با تير مي زند و بچه در آب رودخانه مي افتد. دختر از شدت هيجان به حرف مي آيد و پزشك دهكده كمك مي كند تا فرزندش را نجات دهد.
|