نريمان و افرادش در گردنه ي پاوه به قتل و غارت مشغولند. نريمان به سانا علاقمند است، اما سانا با سهراب كه از افراد گروه است، قرار ازدواج گذاشته است. سانا از نريمان، كه سال ها پيش خواهرش جميله و نامزد او شيرعلي را كشته است، كينه اي عميق به دل دارد. سانا به توصيه ي سهراب تصميم به قتل نريمان مي گيرد، اما نريمان او را غافلگير مي كند. در روستاهاي اطراف نيز اهالي بيكار نمي نشينند و با همكاري فريبرز بر ضد نريمان و افرادش مي شورند. دختري به نام نرگس دور از چشم برادرش ايرج و نامزدش فريبرز به اردوي نريمان شبيخون مي زند، اما توسط هرمز و رضا دستگير مي شود. فريبرز و ايرج با همكاري مردم به افراد نريمان حمله مي كنند. نرگس با همكاري سانا و سهراب مي گريزد، اما ايرج در درگيري با نريمان از پا درمي آيد. نرگس به خونخواهي برادرش دوشادوش فريبرز و مردم با نريمان و افرادش مبارزه مي كند. نريمان در درگيري با فريبرز از پرتگاهي سقوط مي كند و كشته مي شود. سهراب نامزدش سانا را نجات مي دهد و هم قطارانش را به تسليم دعوت مي كند، اما به دست يكي از ياران نريمان كشته مي شود. افراد نريمان خود را تسليم مي كنند و فريبرز آنها را مي بخشد تا به خانه و زندگي خود بازگردند.
|