ايرج خبرنگار عكاسي است كه در پاريس با پري آشنا مي شود. ايرج پس از بازگشت به ايران با آذر ازدواج مي كند، و شبي در موقع رانندگي مرتكب قتل غيرعمد و به دو سال زندان محكوم مي شود. ايرج پس از آزادي به كمك دوستش محسن، كه معاون اداره ي آگاهي است، به عنوان مشاور مطبوعات اداره ي آگهي استخدام مي شود. مدتي بعد پري با ايرج رو به رو مي شود و به او پيشنهاد مي كند كه با طرح نقشه اي از شوهرش، آقاي رزبخت، اخاذي كنند. نقشه ي پري اين است كه با تباني نيكو، دختر همسرش و راننده ي شوهرش، محمود، نيكو را بربايند تا در قبال دريافت مبلغي پول او را آزاد كنند. دختر به سراغ ايرج مي رود، و ايرج با رزبخت تماس مي گيرد كه دخترش را گروگان گرفته و در ازاي دويست هزارتومان او را آزاد خواهد كرد. ايرج براي دريافت پول با رزبخت در جاده ي خارج از شهر قرار ملاقات مي گذارد؛ اما وقتي به مخفي گاه دختر باز مي گردد با جسد او رو به رو مي شود. ايرج جسد نيكو را در صندوق عقب اتومبيل همسرش پنهان مي كند، و وقتي زن متوجه جسد مي شود به شوهرش كمك مي كند تا جسد را به خارج از شهر انتقال دهد. ايرج كه در مظن اتهام قرار گرفته به پري اطلاع مي دهد كه مكالمه ي او را براي گروگان گرفتن نيكو بر روي نوار ضبط كرده است. محمود به دستور پري، آذر را گروگان مي گيرد و نوار را از چنگ ايرج در مي آورد. ايرج به كمك محسن رو در روي پري و محمود قرار مي گيرد. پري با شليك گلوله ي محمود كشته مي شود و خود در مرافه با ايرج از پا در مي آيد. ايرج كه تبرئه شده زندگي جديدي را با همسرش آغاز مي كند.
|