پرويز همراه همسرش شهين و دخترش نسرين و مادرش از قزوين به دنبال كار مناسب تر راهي تهران مي شوند، و در آن جا با اعضاي يك گروه فيلمبرداري آشنا مي شوند كه بازيگرشان عباس هم ولايتي آن ها است. عباس از آن ها دعوت مي كند كه از «استوديو عصر طلائي» بازديد كنند، و كني، مدير تهيه استوديو، قسمت هاي مختلف استوديو را به آن ها نشان مي دهد. شهين به بيماري قلبي دچار مشكل روحي شده تصادف مي كند و مصدوم مي شود. اين بار شهين براي تهيه ي مخارج عمل جراحي شوهرش با پيشنهاد عباس به عنوان بازيگر در «استوديو عصر طلائي» مشغول كار مي شود، و پرويز كه با شغل همسرش مخالف است او را طرد مي كند. شهين به واسطه ي عباس پول عمل را براي شوهرش مي فرستد. پس از بهبودي حال پرويز نسرين از دوري مادرش به بستر بيماري مي افتد و پزشك معالج براي درمان او بازگشت مادرش را تجويز مي كند. عباس با شرح فداكاري هاي شهين، پرويز را قانع مي كند كه به بازگشت او به خانه رضايت بدهد.
|