رباب كلفت خانه ي سعادت است. دختر او مريم و سهراب، پسر سعادت، به هم علاقمند مي شوند. روزي آن دو توسط ژاندارم ها گرفتار مي شوند و سعادت، پس از ضمانت آن دو، پسرش را از ادامه ي رابطه با مريم منع مي كند و براي جلوگيري از رابطه ي آنها دو نفر را مأمور مي كند تا سهراب را زير نظر بگيرند. سهراب به رابطه اش با مريم ادامه مي دهد و به هشدارهاي پدر وقعي نمي گذارد. پدر مريم نيز همسر و دخترش را، از ادامه ي اين رابطه، ملامت مي كند. سهراب و مريم، تصميم مي گيرند از خانه بگريزند. آن دو، قبل از حركت، از غذاهاي آلوده به سمي مي خورند كه مادر سهراب به سگ هاي ولگرد محله مي خوراند. سهراب و مريم بالاي چرخ و فلك در كنار هم جان مي دهند.
|