شهلا از دست شاهين و افرادش از اهواز به آبادان مي گريزد.آنها فرشته را مأمور مي كنند تا او را بيابد. شهلا در اتوبوس با منوچهر آشنا مي شود، و به درخواست او سرگذشتش را تعريف مي كند: شهلا با پدر و مادرش زندگي مي كند. شاهين به او و پدر و مادرش پيشنهاد مي كند كه شهلا در كاباره ي او آواز بخواند. پدر شهلا موافق و مادرش مخالف است. شاهين باباعلي را در عالم مستي راضي مي كند كه همسرش را در حمام خفه كند. با حضور و شهادت شاهين و افرادش در دادگاه باباعلي به عنوان قاتل همسرش محكوم مي شود. شهلا، در حالتي عصبي، شاهين را كه قصد آزار او را دارد با قيچي زخمي مي كند و مي گريزد. منوچهر پس از شنيدن سرگذشت شهلا با او ازدواج مي كند. مدتي بعد باباعلي از زندان آزاد مي شود و درصدد يافتن دخترش برمي آيد. فرشته وانمود مي كند كه شاهين توسط شهلا به قتل رسيده و به اين ترتيب از شهلا اخاذي مي كند. منوچهر از راز ماجرا سردرمي آورد و شهلا از دست شاهين و افرادش به مشهد مي گريزد. شاهين پس از كشتن فرشته توسط جواني به نام داوود به قتل مي رسد و منوچهر، كه متهم به قتل شده، با شهادت باباعلي از زندان آزاد مي شود و همسرش را در مشهد مي يابد.
|