بهزاد هفت جان با گروه كريم همكاري مي كند كه كارشان توزيع مواد مخدر بين جوانان است. گروه رقيب به سرپرستي جلال با بهزاد تماس مي گيرند و از او
مي خواهند كه كريم و افراد را به پليس لو بدهد. پس از آن بهزاد با جلال همكاري مي كند و نامزدش سوسن را به همكاري با گروه جلال ترغيب مي كند. سوسن پس از اطلاع از وظيفه اي كه به او محلول شده از همكاري تن مي زند و سر راه رشيد، فريدون فسقلي و كاس آقا قرار مي گيرد. آنها او را در زايشگاه بستري مي كنند كه پسري به دنيا مي آورد، و نامش را بهروز مي گذارد. بهزاد با توطئه جلال و افرادش به حبس مي افتد و سوسن فرزندش را بزرگ مي كند. سالها بعد بهروز با مشاركت همكار جلال سر راه جلال قرار
مي گيرد و حاضر به همكاري با آنها مي شود. در اين اثنا بهزاد از زندان آزاد مي شود و پس از اطلاع از سلامت زن و فرزندش به جستجوي آنها مي پردازد. جلال بهروز را نسبت به بهزاد بدگمان مي كند؛ اما با مداخله ي پليس جلال، دستگير و بهروز و بهزاد و سوسن زندگي جديدي را آغاز مي كنند.
|