فرهاد (وفا) و مارگريت (شهرزاد آرماني) از سال هاي مدرسه به يكديگر علاقمند مي شوند. والدين فرهاد فوت كرده اند، و او تحت سرپرستي عمويش تقي (رضا كرم رضائي) بزرگ شده است. روبرت (آرمان)، پدر مارگريت، به دليل دوگانگي مذهب، مارگريت و فرهاد را از معاشرت با يكديگر منع مي كند، و ژرژ (مهران صدري)، براي دور كردن فرهاد از خواهرش عده اي اوباش را اجير مي كند تا فرهاد را تنبيه كنند. به رغم اين معاشرت دو جوان ادامه مي يابد. هيچ يك از آن دو حاضر نيستند از اصول مذهب خود نافرماني كنند. فرهاد به توصيه ي تقي و روبرت وانمود مي كند كه به دختر همسايه شان (شادي آفرين) علاقمند شده است، به گمان اين كه علاقه ي مارگريت را از خود سلب خواهد كرد. مارگريت به دليل بي توجهي فرهاد تصميم به خودكشي مي گيرد؛ اما فرهاد مانع مي شود و چندي بعد آن دو كه راهي براي پيوند زناشويي خود نمي بينند، دست در دست هم، خود را در دريا غرق
مي كنند.
|