علي مرتكب قتل مي شود و برادرش هاشم جرم او را گردن مي گيرد و به حبس مي افتد. علي به زن معروفه اي به نام عصمت كه در خانه ي طاهر زندگي مي كند علاقه دارد. علي كه عقيم است خود را مي كشد و پدرش مشهدي حسين، كه عصمت را مسبب مرگ او مي داند، اهالي را عليه عصمت مي شوراند تا او را در آتش بسوزاند. عصمت مي گريزد و هاشم از حبس آزاد مي شود. عصمت با نام عاطفه و به عنوان دختر خان آبادي مجاور در خانه ي هاشم پناه مي گيرد. طاهر از هاشم مي خواهد كه به ياغي گري گذشته ي خود ادامه دهد، اما هاشم كه به عصمت علاقمند شده موافقت نمي كند. طاهر از عصمت مي خواهد كه با او بگريزد؛ اما عصمت
نمي پذيرد. هاشم پدرش را به خانه مي آورد تا خطبه ي عقد او و عصمت را جاري كند؛ اما پدر كه عصمت را شناخته هاشم را بر ضد عصمت مي شوراند. عصمت بي گناهي خود را بر هاشم در مرگ علي ثابت مي كند و با هاشم مي گريزد. طاهر با هاشم درگير مي شود، اما هاشم و عصمت جان به درمي برند. طاهر و افرادش به عده اي از اهالي حمله مي كنند. كه ضريحي را به آبادي حمل مي كنند و هاشم با طاهر مقابله مي كند و او را از پا درمي آورد، اما خود و عصمت موقعي كه ضريح را به آبادي باز مي گرداند با شليك گلوله ي اهالي از پادرمي آيند.
|