عزيز قرقي، قاچاق چي سابقه دار، از زندان آزاد مي شود. عبدالله و افرادش مواد مخدري را كه عزيز مدعي است قبل از دستگيري در كوير نابود كرده است از او مطالبه مي كنند. عزيز و دوستش اكبر به اراك مي روند و با حسين و شاگردش اسد آشنا مي شوند. ميدان داري به نام قاسم از ليلا، خواهر حسين، خواستگاري مي كند؛ اما ليلا كه با عزيز قرار ازدواج گذاشته است قاسم را از خانه مي راند. قاسم در هنگامي كه حسين و نامزدش شهلا به زيارت رفته اند با كمك عبدالله و افرادش ليلا را مي ربايند و شايع مي كنند كه عزيز با ليلا گريخته است. عزيز پس از مدتي ليلا را نجات مي دهد. حسين از سفر بازمي گردد و درصدد قتل خواهرش برمي آيد. عزيز عبدالله را وادار به اعتراف مي كند و در لحظه اي كه حسين با عزيز گلاويز شده است ليلا اقدام به خودكشي مي كند. حسين پس از شنيدن صحبت هاي خواهرش و عزيز قاسم را مضروب مي كند؛ و پس از اطمينان از خبر سلامت خواهرش با عزيز به بالين قاسم مي رود.
|