فرهاد (منوچهر وثوق) و طاهر (رضا بيك ايمانوردي) دو دوست و شريك هستند كه كاباره اي را اداره مي كنند. فرهاد در سفر به شمال با نازي (افروز) آشنا و به او علاقه مند مي شود. نازي صداي گرمي دارد و محمود (منوچهر پوراحمد)، كه كاباره دار رقيب فرهاد و طاهر است، مي كوشد نازي را در كاباره ي خود استخدام كند. فرهاد براي استخدام چند خواننده به اروپا مي رود و در آنجا بر اثر تصادف يك دست خود را از دست مي دهد. فرهاد كه مي داند نازي او را نخواهد پذيرفت مدتي در اروپا مي ماند تا شايد نازي را فراموش كند. نازي كه خبري از فرهاد ندارد در كاباره ي محمود مشغول به كار مي شود؛ اما در لحظه اي كه محمود قصد اغفال او را دارد طاهر سر مي رسد و از او حمايت مي كند. نازي كه از شراكت و دوستي طاهر و فرهاد بي خبر است در كاباره ي طاهر مشغول كار مي شود. طاهر به تدريج به نازي علاقه مند مي شود، ونازي اعلام مي كند كه كماكان فرهاد را دوست دارد. طاهر فرهاد را مي يابد و نزد نازي مي برد. نازي براي آنكه ثابت كند از افراد معلول نفرت ندارد مصمم است دست خود را با تبر قطع كند؛ اما طاهر در آخرين لحظه سر مي رسد و او را از اين كار باز مي دارد.
|