امير و مريم قرار ازدواج مي گذارند؛ اما اتومبيل مريم به دره سقوط مي كند و روزنامه ها خبر كشته شدن او را منتشر مي كنند. زري، دختر عموي مريم، كه به امير علاقه دارد، نامه هايي را كه مريم به امير مي نويسد از امير پنهان و خود را به امير نزديك مي كند. مريم بازمي گردد و درمي يابد كه امير و زري به هم علاقمند شده اند؛ اما امير پس از اطلاع يافتن از سلامت مريم با او ازدواج مي كند، و چندي بعد صاحب فرزندي مي شوند. زري با مرد پولداري ازدواج مي كند و به كمك مباشر او، بهرام، براي تصاحب ثروت همسرش نقشه مي كشد. شوهر زري بر اثر سكته ي قلبي مي ميرد و امير با شهادت زري، كه او را قاتل شوهرش معرفي مي كند، به زندان مي افتد. پسر امير بر اثر تصادف با اتومبيل بينايي خود را از دست مي دهد، و امير پس از اين كه تبرئه مي شود به خواست زري مي پذيرد تا در ازاي تأمين هزينه ي مداواي چشمان فرزندش از مريم طلاق بگيرد و با او زندگي كند. بهرام، كه خود را مغبون مي يابد، زري را از پشت بام خانه اش به زير مي اندازد، و سرانجام مريم و امير، پس از مداواي چشم فرزندشان، زندگي جديدي را از سر مي گيرند.
|