قاسم ملول جوان قماربازي است كه با سرقت كيف پيرزن ها گذران مي كند. مادرش با او به مهرباني رفتار مي كند.؛ اما پدرش، كه مامور پليس است، به او اعتنايي ندارد. پدر او را از خانه مي راند و قاسم در خانه ي دوستش عزيز ساكن مي شود. قاسم كيف زري را مي ربايد، و زري، چند روز بعد، با ديدن قاسم او را تعقيب مي كند و در تصادف اتومبيل از هوش مي رود. قاسم او را به خانه ي يكي از دوستانش مي برد، و زري پس از به هوش آمدن جارو جنجال راه مي اندازد.ن دو، به تدريج، به هم علاقه مند مي شوند. قاسم در يك مهماني در خانه ي خودش كيف مهمانان را مي ربايد، و نامادري زري او را مي بيند. زري خانه ي نامادري را ترك مي كند و به قاسم پناه مي برد، و قام اورا به عقد خود در مي آورد. قاسم، كه قادر نيست كه كار آبرومندي بيابد، پس از اين كه در مي يابد زري آبستن است ، به يك جواهر فروشي دستبرد ميزند و موقع فرار به ضرب گلوله اي ، كه پدرش به سوي او شليك مي كند، از پا در مي آيد.
|