مريم، كه در كافه ي قدرت برنامه اجرا مي كند، با سهراب خان، كه قاضي دادگستري و آدم منتفذي است، آشنا مي شود و با او ازدواج مي كند. مدتي بعد سهراب خان متوجه شغل سابق همسرش مي شود و پس از مرافعه او را از خود مي راند. شهين با جوان آس و پاسي به نام رضا آشنا مي شود و بچه اي را، كه از سهراب آبستن است، به دنيا مي آورد. نازي بزرگ مي شود و با تباني احمد، با حقه بازي و اخاذي از افراد متمول، زندگي خود را مي گذرانند. نازي به عقد پسر عمويش بهرام در مي آيد؛ اما قدرت كه ازدواج آن دو را مخل كار خود مي داند در برابر بهرام و عمويش سهراب فاش مي كند كه نازي دختري است كه در كاباره كار مي كند. نازي در مرافعه اي ناخواسته قدرت را به قتل مي رساند و به زندان مي افتد. در دادگاه نازي به دليل قتل غيرعمد آزاد مي شود، و با رضا ازدواج مي كند و سهراب پس از سال ها همسر و دختر گم شده ي خود را باز مي يابد.
|