امير (محمدعلي فردين) و رضا سوتي (رضا بيك ايمانوردي) در نواجواني قرار مي گذارند كه بيست سال بعد در يك روز معين با اعلاني در روزنامه يكديگر را ملاقات كنند. روز مقرر رضا در محل حاضر مي شود؛ اما امير تأخير مي كند. آن دو بي آنكه از هويت يكديگر اطلاع داشته باشند سر راه هم قرار مي گيرند. رضا سوتي دلباخته ي دختر ثروتمندي به نام شيرين (فروزان) است كه با پدرش صاحب الديوان (رضا بيك ايمانوردي) و زن پدرش سيما (طناز) و پسر عموي او بيژن (گرگين راجرز) زندگي مي كند. امير شاهد است كه صاحب الديوان به دست بيژن و سيما به قتل مي رسد. او موضوع را به پليس اطلاع مي دهد؛ اما پليس نشاني از قتل و مقتول نمي يابد. امير را به تيمارستان مي برند و او مي گريزد. بار ديگر كه امير به خانه ي صاحب الديوان مي رود متوجه مي شود كه رضا سوتي، كه شبيه صاحب الديوان است، نقش او را بازي مي كند و به امير آشنائي نمي دهد. امير شيرين را، كه نابينا است، به خانه ي خود مي برد و با مراجعه به پزشك چشمانش را مداوا مي كند. رضا سوتي با امير همراه مي شود. شيرين به خانه ي پدرش مي رود و سيما، كه قصد دارد او را از بالاي ساختمان به زير بيندازد، كشته مي شود. شيرين رضا سوتي را جاي پدرش اشتباه مي گيرد و رضا توضيح مي دهد كه صاحب الديوان برادر او بوده است. سرانجام رضا دست امير و شيرين را در دست هم مي گذارد.
|