زري پس از اين كه پدرش تصميم مي گيرد او را براي چهارمين بار به عقد پيرمردي درآورد از روستاي زادگاهش به شهر مي گريزد، و پس از چند روز كلفتي در خانه اي توسط تيموري پايش به كاباره كشيده مي شود. حسين فكري، كه مردي ثروتمند و سالخورده است، به زري دل مي بندد و او را به خانه اش مي برد و براي او زندگي آبرومندي تشكيل مي دهد. زري با طرح دوستي با علي آزاد، كارمند و راننده ي خصوصي شوهرش، او را از نامزدش سهيلا دور مي كند. حسين فكري متوجه ي رابطه ي آن دو مي شود و بر اثر سكته فوت مي كند. به پيشنهاد زري علي آزاد نقش شوهر او را بازي مي كند و جسد حسين فكري را با اتومبيل به قعر دره مي اندازند، و وانمود مي كنند كه علي كشته شده است. رئيس و كارمندان اداره ي بيمه: يوسف راميني و سهيلا، كه دوستان علي هستند، قبل از آن كه سهم بيمه ي عمر علي به سهيلا پرداخت شود، در تحقيق هاي خود به رفتار زري مشكوك مي شوند. علي از ورطه اي كه در آن افتاده روحيه اش را از دست مي دهد و زري را با شليك گلوله از پا درمي آورد و خود گرفتار مي شود.
|