جمشيد از دوستش محمودي، كه صندوقدار شركت است، براي تأمين هزينه ي درمان مادر بيمارش تقاضاي مساعده مي كند. محمودي پرداخت مساعده را منوط به دستور رئيس شركت مي داند و جمشيد به قهر او را ترك مي كند. همان شب محمودي در محل كارش به قتل مي رسد و اسناد و پول هاي درون گاوصندوق به سرقت مي رود. در موقع قتل جمشيد ابتدا به سراغ رئيس شركت و سپس به خانه يكي از دوستان سابقش به نام سيمين رفته است. وقتي جمشيد با پولي كه از سيمين گرفته است به بيمارستان مي رسد مادرش فوت كرده و نامزدش مينو در بيمارستان است. كارآگاه اداره ي شهرباني جمشيد را به اتهام قتل محمودي بازداشت مي كند، و جمشيد براي حفظ آبروي سيمين از مطرح كردن اين موضوع كه در موقع كشته شدن محمودي در خانه ي سيمين بوده امتناع مي كند. وقتي جان جمشيد در خطر قرار مي گيرد سيمين با مراجعه به بازپرس اصل ماجرا را نقل مي كند، و بازپرس مي گويد كه تحقيقات آن ها روشن كرده است كه سارق و قاتل اصلي حسابدار شركت است كه براي سرپوش گذاشتن بر اختلاس هاي خود محتويات گاوصندوق را ربوده است. حسابدار در موقع فرار كشته مي شود و جمشيد پس از آزادي مينو را در انتظار خود مي بيند.
|