آرزوي رعنا داشتن يك قايق موتوري است. او كه نمي تواند از ماهي گيري و فروش ماهي هاي صيد شده قايق موتوري تهيه كند پدرش را وا مي دارد تا كافه ي خود را بفروشد و پول آن را به رعنا بدهد. رعنا براي تهيه ي قايق موتوري به استامبول مي رود. اتومبيلي كه رعنا با آن عازم سفر مي شود از كار مي افتد و در بين راه رعنا با جواني به نام جمشيد آشنا مي شود كه ثروتش را در قمار از دست داده است. جمشيد به كمك همدستانش كيف پول رعنا را مي ربايند. رعنا به تعقيب سارقان مي پردازد، و به تدريج ميان او و جمشيد رابطه اي عاطفي برقرار مي شود. سرانجام جمشيد تصميم مي گيرد با رعنا به زادگاهش باز گردد و در تهيه ي قايق موتوري به او كمك كند. آن دو زندگي مشتركي را آغاز مي كنند.
|