محمود كف گرگي پس از مرخص شدن از زندان سراغ نامزدش پري مي رود كه در كاباره ي صفدرخان برنامه اجرا مي كند. محمود تصميم دارد با پري ازدواج كند؛ اما صفدر در اتومبيل محمود مقداري هرويين مي گذارد و موجب گرفتاري محمود مي شود. محمود از دست ژاندارم ها مي گريزد و به دهكده اي پناه مي برد كه مردي به نام احمد در آن جا زندگي مي كند كه كاملاً شبيه محمود است. نرگس، نامزد احمد، از احمد مي خواهد كه به شهر برود و با كار و كوشش و تهيه ي پول با او ازدواج كند. احمد به جاي محمود دستگير و روانه ي زندان مي شود. محمود متوجه مي شود كه نرگس دختر برادر صفدر است، و صفدر ارثيه ي او را تصاحب كرده است. با تلاش محمود و پري احمد تبرئه و از زندان آزاد مي شود، و با مداخله ي پليس صفدر و دار و دسته اش به دام پليس مي افتند. محمود با پري و احمد با نرگس زندگي جديدي را آغاز مي كنند.
|