سه پسر پس از مرگ پدر متمولشان با دسيسه ي پيشكارشان ثروت پدري را از دست مي دهند. پسر بزرگ به قمار روي مي كند. ديگري دائم الخمر مي شود و سومي همه ي توجهش را معطوف زن ها مي كند. پسرها به تنگدستي گرفتار مي شوند و به خانه ي مخروبه اي كه آخرين باقي مانده ي ثروت پدري است مي روند و در آنجاست كه به گنجينه اي جديد از پدرشان دست مي يابند كه براي روز تنگدستي آن ها پيش بيني كرده است. آن ها كه طعم سختي روزگار را چشيده اند تصميم مي گيرند از اين پس زندگي تازه و شرافتمندانه اي را شروع كنند.
|