گلنسا محبوب جوانان دهكده است و همه خواستار ازدواج با او هستند، ولي او فريب وسوسه هاي جواني شهري را مي خورد و صاحب فرزندي مي شود. جوان او را ترك مي كند و پنج سال بعد وقتي به ده باز مي گردد با فرزندش روبرو مي شود و او را با خود به شهر مي برد. گلنسا كه گمان مي كند فرزندش را دريا از او گرفته خود را در دريا غرق مي كند. محمود، پدر گلنسا نيز انتقام دخترش را در شهر از جواني كه مسبب اين فاجعه است مي گيرد.
|