پينه دوزي كه صاحب هفت فرزند است به خاطر فقر دست به خودكشي مي زند. جوانمردي او را نجات داده و ياريش مي دهد تا با اميدواري به زندگي اش ادامه دهد. از طرفي مرد ثروتمندي وقتي مي فهمد معشوقه اش از او صاحب فرزندي شده او را از خانه مي راند. زن، كودك را سر راه مي گذارد. پينه دوز كودك را مي يابد و بين فرزندان خود مي برد. چندي بعد مرد متمول كه عقيم شده همه جا را در جستجوي معشوقه ي سابق زير پا مي گذارد و سرانجام او را مي يابد و به همسري خويش درمي آورد. مرد ثروتمند براي پينه دوز كه از فرزندش نگهداري كرده زندگي مرفهي فراهم مي آورد.
|