ساسان سركش، يك ايراني است كه پس از سي سال دوري از وطن، به ايران مي آيد. در فرودگاه مهرآباد، راننده اي به نام الياس، را به هتل مي برد و فرداي آن روز به اتفاق هم راهي زادگاه ساسان، تبريز، مي شوند. در بين راه، الياس پي مي برد كه ساسان با حالي پريشان قصد خودكشي دارد و بي هويتي مدت هاست او را رنج مي دهد. همچنين الياس مي فهمد كه ساسان به دنبال نخستين عشق گمشده اش است كه سالها قبل او را ترك كرده است. الياس براي نجات ساسان از سرگشتگي اش، او را به يك سفر طولاني ذهني و رواني به دوران كودكي مي برد. به زماني كه آذربايجان در اشغال ارتش روسيه است...
|