هوشنگ فرنوش مدير يك آژانس مسافربري قصد دارد با فرستادن ريما به خارج از كشور با منشي اش سودابه زندگي تازه اي آغاز كند. ريما كه مهندس كامپيوتر است برادري به نام رهي دارد كه همه وقتش را با دوستش كيان پاي كامپيوتر مي گذارند. هوشنگ از ريما مي خواهد كه بين سفر به خارج و يك ازدواج تحميلي، يكي را انتخاب كند. ريما كه در جريان خواستگاري دوستش لادن متوجه روابط غلط و كهنه زناشويي در ازدواج ها شده تصميم مي گيرد خودش مرد آينده اش را انتخاب كند. با استفاده از اينترنت و با همكاري دوستانش لادن و شهره، ريما به دنبال مرد مناسبي براي ازدواج مي گردد. نتيجه جست و جو مطابق ميل ريما نيست. به پيشنهاد رهي، سودابه نيز به عنوان بزرگتر در جست و جوي آنها شركت مي كند. همراهي سودابه با ريما، روابط سرد عاطفي اين دو نفر را بهبود مي بخشد. سودابه ريما را كه از جست و جو خسته شده، براي ملاقات با يك مرد ديگر اميدوار مي كند. او كيان دوست رها است كه در تمام دوران جست و جوي ريما، ايميل هاي عاشقانه براي او فرستاده است. ريما با كيان ازدواج مي كند. هوشنگ با سودابه زندگي مي كند و رهي به درخواست عاشقانه لادن پاسخ مثبت مي دهد.
|