عطا مرد ميان سال و خوش گذران، همه امور اداري و مالي كارش را به همسرش سپيده واگذار كرده است. در جريان يك اختلاف ميان سپيده با محمدرضا (دوست قديمي عطا) كه به خير مي گذرد، محمدرضا نقشه عجيبي مي كشد. او با دعوت از خواهرزاده اش مريم، او را سر راه عطا قرار مي دهد. ميان اين دو كه از گذشته همديگر را مي شناختند، علاقه اي به وجود مي آيد و اين علاقه تا ازدواج پيش مي رود. مريم در باغ پرتقال شمال ساكن مي شود و عطا دور از چشم زنش، به او سر مي زند. پسر كوچك عطا روزها پيش رعنا در باغ پرورش گل نگهداري مي شود و او با شيرين زباني هايش، دختر را سرگرم مي كند. علاقه زياد مريم به عطا و روشن شدن اين كه عطا در برابر سپيده قدرتي ندارد، محمدرضا را متوجه اشتباهش مي كند. محمدرضا يك سي دي را كه حاوي تصاويري از عطا و مريم در باغ پرتقال است به طور غيرمستقيم در اختيار خانواده او مي گذارد و اطلاع سپيده از اين واقعيت، باعث بيماري و دل زدگي اش از عطا مي شود. عطا كه راه برگشتي برايش وجود ندارد مي رود سراغ مريم و آنجا از صحبت هاي محمدرضا و برادر ناتني مريم، مي فهمد كه ماجرا از چه قرار بوده و سپس برمي گردد پيش پسرش و در همان باغ پرورش گل ساكن مي شود و اين بار رعنا را همسر ايده آل خود مي داند. خانم جان، رضا و علي با دانستن اينكه سپيده شهرك را مي خواهد و باغ پرتقال به مريم تعلق گرفته، دنبال سهم خود هستند.
|