زني كودكي مرده مي زايد. شوهرش حاضر نيست خود را ببخشد و از خدا مي خواهد دليلي براي اين فاجعه نشان دهد. روزي مردم دهكده را مي بيند كه سخت مشغول زياده نوشي هستند و بدين ترتيب به خود مي قبولاند كه خدا فرزندش را گرفته تا از اين جهان پر از هرزگي رهايش كرده باشد.از اين روست كه رسالتي بر عهده خود مي بيند؛كشتن تمام كودكان دهكده براي نجات آنان از جنگ پوچي جهان.
|