مجيد از خلافكارهاي يكي از محله هاي تهران، عاشق دختر ميرزا (يك گيوهدوز عارف) است و شرط ازدواج او سربه راه شدن است. مجيد براي رسيدن به نرگس دست به دروغ و كلك مي زند اما نقشه اش افشا مي شود. مجيد در سرراه خود احساس مي كند كه رقيبي وجود دارد كه از بچه هاي جبهه اي است و براي اينكه از او عقب نيفتد، با نوچه هاي خود راهي جبهه مي شود تا اينكه...
|