اميد و مريم مثل خيلي از زوجهاي امروز، به قدري درگير روزمره گي و فشارهاي كاري و اجتماعي هستند كه نكات و لحظات بسيار ارزشمند و غيرقابل بازگشت زندگي زناشويي خود را كاملاً از ياد برده اند و مصرانه تصميم گرفته اند از هم جدا شوند. غافل از اينكه اگر كمي به سلايق و علايق يكديگر احترام بگذارند مي توانند مثل پدر و مادر مريم كه اتفاقاً در همسايگي آنان هم زندگي مي كنند، حتي دعوا مي كنند اما چند ثانيه بعد دوباره به جريان عادي و پر از احترام زندگي خود برمي گردند. چون معتقدند اگر دعوا نمك زندگيست و اجتناب ناپذير، اما قهر سم زندگيست و كاملاً قابل كنترل. جامعه امروز هر چند داراي نگاه هاي شريف و انساني هم هست، اما به علت سرعت بيش از حد زندگي، فرصت تأمل و توجه به آدمهاي آسيب ديده و تنها را ندارد. با هم بودن بزرگترين سلاح و محافظ انسانهاست در برابر سختيها و تنهايي ها و سوء تفاهمات. در طول قصه مي بينيم كه نگاه جامعه بر آدمهايي كه قادر به ادامه زندگي مشترك خود نيستند، نگاهي انتقاديست و آدمهاي تنها شده فرصت ايجاد سوء تفاهمات را براي ديگران بيشتر ايجاد مي كنند. در طول فيلم با يك ذره بين نكات ظريف و گاه نديده گرفته شده ايي كه روابط زن و مرد در جامعه و محيط پيرامون با دقت طنز بيشتري نمايش داده ميشود و آينه اي در مقابل آدمها قرار مي گيرد. تا با كمي بزرگ نمايي همگي به احترام و حرمت نگه داشتن به يكديگر دعوت شوند. طنز ظريف و عميقي كه سعي شده در صحنه هاي فيلم پيش بيني شود باعث مي شود تلخي حقيقت روابط آدمها بهتر منتقل گردد.
|