رضا پس از دو سال نامزدي با رويا و بعد از مدت ها بيكاري، در روزنامه اي مشغول به كار مي شود و با خوش حالي با رويا تماس مي گيرد تا قرار عروسي را بگذارند، اما رويا با او برخورد سردي مي كند، چون تحت تأثير حرف هاي مادرش با جواني پول دار به نام مسعود كه در دنياي مد فعاليت دارد نامزد كرده و مي خواهد با او به شمال برود. هرچند رويا به رضا قول مي دهد كه نامزدي اش را با مسعود به هم بزند، رضا براي پاييدن آن دو به شمال مي رود و از يك بنگاه معاملات ملكي در منطقه، ويلايي مشرف به خانه آن دو مي خواهد. در بنگاه دختري به نام سارا هم حضور دارد كه او هم همان خانه را مي خواهد. معلوم مي شود كه سارا قبلاً با مسعود نامزد بوده و مي خواهد كه جلوي ازدواج مسعود با رويا را بگيرد. به اين ترتيب رضا و سارا هدف مشتركي پيدا مي كنند كه آن هم جلوگيري از ازدواج مسعود و روياست. هر دو در همان ويلا ساكن مي شوند و سارا در خانه آنها دوربين مخفي كار مي گذارد و كم كم موفق مي شوند اعتماد رويا به مسعود را از بين ببرند. تلاش مسعود براي جلب رضايت رويا راه به جايي نمي برد، اما رضا هم ديگر آن احساس سابق را نسبت به رويا ندارد و از سوي ديگر سارا نيز قصد دارد به رويا ثابت كند كه مسعود او را واقعاً دوست دارد. رضا و سارا كه در اين مدت با هم بوده اند، احساس مي كنند كه به هم علاقه مند شده اند...
|