محمد داستاني نوشته كه در مسابقه هاي بين مدرسه اي اول شده و بايد روز نيمه شعبان براي گرفتن جايزه اش به سالن بزرگ شهر برود. پدر به دليل دست تنها بودن صاحب كارش، محمد را وادار مي كند تا ظهر به عنوان وردست در حجره فرازمند بماند. نگراني محمد براي نرسيدن به سالن جشن بي مورد نيست. او تا ظهر موانع مختلفي سر راهش مي بيند و به هر ترفندي از اين مشكلات عبور مي كند. اما مرتضي پسر عمه اش كه از فرازمند دل خوشي ندارد مي خواهد با دزديدن قاليچه گران قيمت از فرازمند تلافي كند.
|