احترام پيرزن متمولي است كه همراه با نوه اش رضا كه والدينش در خارج از ايران زندگي مي كنند، در ويلايي بزرگ نزديك متل قو زندگي مي كند. احترام تعدادي ويلا در شمال دارد كه آنها را اجاره مي دهد و پيشكار دغلي به نام معمار دارد كه با سرمايه او به ويلاسازي مشغول است. احترام خواهر بزرگتري به نام اشرف سادات دارد كه ساكن تهران است و سالهاست با او قهر است و طبعاً بي خبر. يك روز اشرف سادات بدون اطلاع قبلي نزد احترام مي آيد. او در واقع به شمال آمده تا نوه اش مريم را كه به شيشه معتاد است و از خانه فرار كرده، پيدا كند.
|