ابراهيم كياني از انقلابيون پرجوش و خروش اول انقلاب است كه برش هايي از زندگي او در اين سي سال را مي بينيم: در تظاهرات ضد فيلمفارسي و ضد بدحجابي حضور فعال داشته و ديگران را نيز به شدت عمل هرچه بيشتر توصيه مي كند، پست هاي مهمي در زندان و قوه قضاييه داشته و پايش به يك ماجراي بزرگ مالي كشيده شده است... او اينك روزنامه نگاري با سبك و شيوه متفاوت با دوران جواني است و حالا خواستار تقدم اخلاق بر احكام است. سر و وضع ظاهري او نيز تفاوت بسيار كرده و همسرش نيز متناسب با وضع فعلي اوست. از سن بچهشان مشخص است كه عمر ازدواجشان به ده سال نمي رسد و رابطه صميمانه اي دارند. او در يك مهماني شام با همسرش شركت مي كند كه ميزبانش آقاي رسولي فردي متجدد و كراواتي است و او را به ديدار حاج صفاريان مي برد تا آشتيشان دهد اما قضيه برعكس مي شود. صفاريان، كياني را به انحراف متهم مي كند و كياني نيز آنان را مي كوبد و مثال مي زند كه همكار شما روزنامه را پل صعود خود كرده تا به وزارت برسد. در همان مهماني زن جواني به نام پريسا زندي با او آشنا مي شود و بعد براي دادن مطلب و داستان به دفتر روزنامه مي رود. داستان ها قابل چاپ نيست اما آشنايي آنها ادامه مي يابد. در روزي كه همسر كياني و بچه اش براي ديدار پدر و مادر به مسافرت مي روند، كياني به منزل پريسا مي رود و او را صيغه مي كند و سه روز پيش او مي ماند. اما بعد در حالي كه پريسا همچنان خواهان ادامه رابطه است او به دليل گرفتاري كار و خانواده، مخالفت مي كند و تماس هاي بعدي پريسا را يا بي جواب مي گذارد و يا با تندي برخورد مي كند. اما پريسا دست بردار نيست و حتي با همسر كياني نيز دوست مي شود تا كياني بداند كه از دست او نمي تواند فرار كند. پريسا به كياني مي گويد كه حامله است و او بايد مسئوليت بچه را بپذيرد و تهديدش مي كند. كياني ابتدا سعي مي كند با استفاده از دوستان قديمي و پرنفوذش، پريسا را بترساند اما موفق نمي شود و تصميم مي گيرد خود وارد عمل شود. او با تظاهر به پشيماني از تندياش، پريسا را سوار ماشين مي كند و...
|