قهرمان غمخوار قلاويز جوان خجالتي شهرستاني، با رتبه اول در رشته علوم آزمايشگاهي از دانشگاه فارغ التحصيل شده است. نيلوفر پاكزاد همكلاسي اوست كه در آزمايشگاه بيمارستاني كه پدرش مديريت آن را بر عهده دارد، مشغول به كار است. بين قهرمان و نيلوفر رابطه عاطفي پنهان و ناگفته اي وجود دارد كه خجالت قهرمان مانع از بروز آن مي شود. قهرمان سالهاست پيشخدمت رستوراني گياهيست و از اين راه خرجش را درمي آورد. نيلوفر به او قول داده و محض اتمام درسش او را در آزمايشگاه بيمارستان استخدام كند. ولي در روز مصاحبه به مشكلي برمي خورد و ديرتر از رقيبان مي رسد. رقيب او اشكان است كه شاگرد تنبل دانشگاه بوده و سعي دارد به واسطه نفوذ و تمكن مالي پدر و مادرش جايگاهي در آزمايشگاه به دست بياورد. مدير آزمايشگاه كه بسيار پايبند قانون است، مي خواهد اولين شخص حاضر در مصاحبه را بپذيرد. قهرمان وقتي به آزمايشگاه مي رسد كه كار از كار گذشته و پدر فرزين قول خريد مقداري از سهام آزمايشگاه را هم به دكتر پاكزاد داده است. حتي قول و قرار مهماني قبولي و جشن فارغ التحصيلي فرزندانشان را هم در همان شب در سالن آمفي تئاتر بيمارستان گذشته اند. با خواهش هاي نيلوفر دكتر پاكزاد راضي مي شود كه هر دو نفر به صورت آزمايشي در آزمايشگاه كار كنند تا بهترين نفر انتخاب شود. سپهر و گولاخ همكاران نيلوفر در آزمايشگاه، چشم ديدن قهرمان را ندارند و ترجيح مي دهند با اشكان همكار شوند. به همين علت سعي مي كنند مانع موفقيت قهرمان شوند. سپهر موذيانه سعي مي كند از نقاط ضعف قهرمان استفاده كند. مثلاً برايش قصه ها مي بافد كه مدت ها پيش عاشق نيلوفر بوده و با هم قرار ازدواج داشته اند ولي نيلوفر زير همه چيز زده است. از طرفي نيلوفر كه به علاقه قهرمان شك ندارد سعي مي كند در ابراز علاقه اش به او كمك كند و بي صبرانه منتظر شنيدن پيشنهاد ازدواج از زبان اوست. قهرمان بارها تمرين مي كند كه بر ضعف هايش غلبه كند اما هر بار با كارشكني رو به رو مي شود. جشن فارغ التحصيلي برگزار مي شود و...
|